۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

هلن هستم


1- اعتیاد... این بلای خانمان سوز

سلام... هلن هستم، معتاد به اینترنت.
دیروز به اینترنت دسترسی نداشتم...
دیروز صبح، وحشتناک و سرشار از ناامیدی و اندوه و نفرت از خواب بیدار شدم و برای خالی شدن دلم قصد داشتم تمام اتفاقات را مو به مو اینجا بنویسم و یک پست کاملاً دپرس کننده تحویل بلاگ اسپات بدهم، که...
connect نشد که نشد!
آخرین کلاس را با فکر این که زودتر بیایم خانه و ببینم ok شده یا نه سپری کردم. به محض رسیدن به سرعت لباس عوض کردم و صورت نشُسته نشستم پای pc عزیز تر از جان! و در حال حاضر هم دارم این خزعبلات را تایپ می کنم. همین حالا رفتم و در فرهنگ فارسی عمید دیدم که "خزعبل" را درست نوشته باشم، درست نوشته بودم.

2- دیروز

دیروز صبح، ساعت 5:30 صبح با آلارم "زندگی تو عاشقی تو با تو هوا تو..." بنیامین (پر تنش ترین آهنگی که در موبایلم بود) از خواب بیدار شدم و بعد از آن، پشه های موزی نگذاشتند بخوابم و فکر نمی کردم این حشرات کوچک تا به این اندازه پتانسیل دهان سرویس کردن داشته باشند؛ بعد از بیدار شدن ... صبحانه در اتاق خوابم ... و ... گریه ی بی صدایم در تنهایی... (گریه ربطی به پست قبل نداشت، آن دلتنگی که گفتم برای شب هاست.) حس نوشتنش نیست....

3- Andrea bocelli

خواهر، نمی دانم از کجا یک سی دی original از Andrea bocelli گیر آورده و آن را به قیمت 9500 تومان برایم خریده و حالا می گوید پولش را بده!!! سی دی هایش که توسط کمپانی های داخلی منتشر شده در بازار موجود هست، اما خواهر جان اصل ایتالیایی اش را خرید نمودند. البته اگر خودم بودم هم این پول را می پرداختم. حس خوبی ست که درصدی از این پول می رود به جیب آندره آ بوچلی. و دارم گوش می دهم. صدای این مرد فوق العاده است. و البته قیافه اش، که اصلاً انگار این ظاهر را طراحی کرده اند برای همین صدا و همین سبک. خوش تیپ ترین نابینا ی دنیا.

4- IQ

مادر دانشجوی روانشناسی است و من هم نقش موش آزمایشگاهی را برایش ایفا می کنم و هر روز و هر ساعت در حال پر کردن فرم هستم تا مادر میزان IQ و EQ و ... مرا اندازه بگیرد و برود تحویل اساتیدش بدهد.
و دیروز وقتی متوجه شدم IQ ام 122 است، پر هوش هستم و از 91% همسالانم هوش بیشتری دارم... اول خیلی خوشحال شدم، ذوق زده شدم، و خدا را شکر کردم، کمی هم باد در غبغب ام انداختم (غبب هم درست است و جمع آن هم اغباب می باشد. در فرهنگ فارسی عمید نوشته بود). و بعد... بی اندازه افسوس خوردم که آکبند نگهش داشته ام و الآن می توانستم در جایگاه خیلی بهتری باشم. اما هنوز هم دیر نشده... هر چند... زود دیر می شود...

5- ساندیس محدود است

امروز نمی دانم به چه بهانه و مناسبت یک عده جمع شده بودند و شعار می دادند، نمی دانم کی بودند و چی می خواستند، اما این را می دانم که هرکس در این مملکت فریاد بزند و پلیس هم خیابان را برایشان ببندد و بهشان نگوید بالای چشم تان ابرو است، بی شک ساندیس خور هایی بیش نیستند. مثل همیشه بی تفاوت و بی اینکه حتا به آن سمت نگاه کنم راهم را به سمت خانه پیش گرفتم، همسایه مان را در راه دیدم. یک پیرمردی هستند ایشان. سلام که کردم گفتند که می روند ببینند چه خبر است و به من قول دادند که وقتی فهمیدند به من هم بگویند! ایشان خیلی مهربان هستند اما گفتم که "علاقه ای ندارم بدونم". بله، یک عده می روند و شعار می دهند! و ساندیس های زیادی نیاز نیست. مردم کنجکاو هستند و همین مردم کنجکاو هم جمعیت مورد نیاز را برای دوربین ها فراهم خواهند کرد!!!
-------------------------------------------------------------------------
+ نمی دانم چرا حس می کنم حالم از این پست به هم می خوره. اما حال دوباره نوشتن رو ندارم. شما هم همین حس رو دارید آیا؟

۵ نظر:

خواب بزرگ گفت...

همه‌مان باید یک جا جمع شویم خودمان را یکی یکی معرفی کنیم:به چک کردن میلم معتاد بودم الان نیم ساعته پاکم...

مهدی پژوم گفت...

روزهایتان به خیر...

از دیار نجف آباد گفت...

من حمید «مههههتاد» هشتم؛ و هرگژ هم دلم نمیخاد پاک باشم... دلتون میاد!!! اژ خوندن این نوشته ها روحتون شلامت و شاد نشه!!؟؟ عژب دوره ژمونه ای شده، همه میخاند پاک شند و من یکی دارم خودم رو غرق میکنم....

با سلام
میگم لطف کنید و هروقت حال ندارید و از نوشته ها و پست هاتون حالتون به هم میخوره، بنویسید که عالی میشه.
خدمت رسیدم تا جهت اطلاع شما ودیگر دوستان خواننده ی وبلاگ نویش(ببخشید میخواشتم بنویشم وبلاگ نویس) عرض کنم که یکی از دوستان در تدارک لینک کردن حداکثر وبلاگهای فارسی زبان در یک وبلاگ مستقل است... بدینگونه با آپدیدت شدن هر وبلاگ، نام، موضوع و چند سطر از نوشته ی آن وبلاگ در صدر لیست قرار میگیرد و... لذا دوستان میتوانند به قسمت کامنت ها(در انتهای لیست اسامی) مراجعه کرده و نام و لینک وبلاگ خود را ارائه کنند.
لینک «وبلاگ نویسان فارسی زبان» در زیر ذکر میشود.... بدرود...
http://iranpenlog.blogspot.com/

Helen گفت...

به خواب بزرگ:
به به! چه خوب! من که در حال لغزشم!
به مهدی پژوم:
مرسی. روزهای شما نیز.
به حمید خان:
دو تا نقطه و هفت هشت تا دی!

پرهام گفت...

آي به سطر اول و دوم شماره 4 خنديدم كه نگو....
ببين هلن ....مطمئني مامانت ارفاق نكرده بهت ...يعني چون مامانته نمره ات رو با پارتي بازي 122 اعلام نكرده ؟؟؟؟؟
ضمنا چرا به كامنت قبليم خنديده بودي؟؟؟ اگه ميومدم جلو و جلو چشم مردم ضايعتون مي كردم خوب بود؟؟؟؟ آره خوب بود؟؟؟؟؟؟؟؟

ارسال یک نظر

h.mydays@gmail.com