دو روز است
که سیل اساماسها و کامنتهای دوستان عزیز وبلاگی به سمت اینباکس من روان است که
"چه شد؟ چه کردی؟" (الکی :دی) از اینکه چشمهای منتظر را به خود خیره یافتم
هیجانزدهام (الکی :دی) و از توجهتان سپاسگزارم.
خب لازم است
این پست را همینطوری
لنگدرهوا ول نکنم و توضیحی بدهم و پرونده را ببندم.
درس خواندم.
اینترنت را محدود کردم، تلوزیون که هیچ، قید خواب صبحگاهی را زدم.
معلمِ کلاس
زبانی که رفتم امید داشت زیر300 بیاورم. خودم هم با توجه به درصدهای دیگر
درسها میگفتم حول و حوش 400-500 ، تا روز قبل از کنکور، که با خودم گفتم ماهی به
دمبش رسیده، تصمیمی بود که گرفتم و تا حد نسبتاً قابل قبولی تلاشم را کردم. میماند
فردا که دیگر هر چه پیش آید خوش آید.
بله، من به توکل و خواست خداوند و "و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم"، اعتقاد دارم.
بله، من به توکل و خواست خداوند و "و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم"، اعتقاد دارم.
آن روز
که به خانه آمدم چرخی در اینترنت زدم، اتاق را کمی جمعوجور کردم. همکلاسیام زنگ
زد پرسید، گفتم 1200-1300، گفت خیال میکنی، همه فکر میکنند بد میشود، نگران
نباش. نگران نبودم.
خواهرم زنگ زد که دوربین را بده آژانس بیاورد فلان جا. سرش داد زدم که همیشه وسایلت را جا میگذاری و به من ربطی ندارد. فهمیدم عصبانی هستم. تا یکی دو روز بعد با دلخوری پنهانم کنار آمده بودم.
خواهرم زنگ زد که دوربین را بده آژانس بیاورد فلان جا. سرش داد زدم که همیشه وسایلت را جا میگذاری و به من ربطی ندارد. فهمیدم عصبانی هستم. تا یکی دو روز بعد با دلخوری پنهانم کنار آمده بودم.
تا
پریروز که رتبهها آمد و من؟ : 10**
تصمیم
دارم در انتخاب رشته سه-چهارتا دانشگاههای تهران را بزنم و بعد شهر خودمان. {سطح
علمیاش خوب است، شاید بهتر از دانشگاههای لِول پایینتر (برای این باید چی گفت؟
لِول؟ بگویی سطح، بهشان برمیخورد) -الزهرا مثلاً یا خوارزمی- [چقدر علائم استفاده
شد] }
شبانههای تهران را نمیزنم. به اینجایم
-خرخره- رسیده و دیگر پروایم نمیشود که یک هزار تومنی از والدینم بگیرم. مایلم
حداقل خرج ممکن را داشته باشم در شرایط فعلیام. باید بروم دکتر؟ دیر
است!
گروه
آزمایشی زبان جوری است که نمیشود گفت کجا قبول میشوی.
تقریباً همهی داوطلبان زبان را شرکت میکنند، اینکه کجا قبول بشوی به این بستگی دارد که نفرات جلوتر از تو تصمیم گرفتهاند زبان بخوانند یا از میان همان رشتههای خودشان (ریاضی، تجربی، انسانی) انتخاب کنند.
تقریباً همهی داوطلبان زبان را شرکت میکنند، اینکه کجا قبول بشوی به این بستگی دارد که نفرات جلوتر از تو تصمیم گرفتهاند زبان بخوانند یا از میان همان رشتههای خودشان (ریاضی، تجربی، انسانی) انتخاب کنند.
اعتراف
میکنم از یکجا دلم میسوزد. کسی که خیلی حرفش برایم حجت بود گفت "اشتباه
میکنی". پیش خودم گفتم: کاش زودتر برسد آن روز که رتبهی زیر50ام را به سمع و
نظرتان برسانم.
از ناحیهی آن استاد گرامی احساس شکست میکنم. هنوز میگویم باید خودم را ثابت کنم. نباید این را بگویم چون باعث میشود بنا کنم به خودشیرینی. از این نظر درگیرم.
از نواحی دیگر احساس غبن ندارم به سرنوشت -هر کوفتی که باشد- لبخند میزنم. هر چه پیش آید را به فال نیک، به "الخیر فی ما وقع" میگیرم.
از ناحیهی آن استاد گرامی احساس شکست میکنم. هنوز میگویم باید خودم را ثابت کنم. نباید این را بگویم چون باعث میشود بنا کنم به خودشیرینی. از این نظر درگیرم.
از نواحی دیگر احساس غبن ندارم به سرنوشت -هر کوفتی که باشد- لبخند میزنم. هر چه پیش آید را به فال نیک، به "الخیر فی ما وقع" میگیرم.