کاشان...
و این خانه ی تاریخی طباطبایی هاست به گمانم.



فاطمه جان! محمد تقی عزیز! شما دوتا فنچ عاشق، شما رومیو ژولیت، قبول! حالا چرا دیوار یه محل تاریخی رو کثیف می کنی آخه برادر/خواهر من؟!
باران، باریدن گرفت... انگشتانش را به شیشه پنجره می کشید...
سر و یک دستم را از همین پنجره بیرون بردم...
سر و یک دستم را از همین پنجره بیرون بردم...
چه لذتی داشت دویدن باد در موهای خیسم...
و باران که بی وقفه چشم های بسته ام را نوازش می کرد...
و باران که بی وقفه چشم های بسته ام را نوازش می کرد...

ویلاهای خیلی خوشگلی هم آن جا ها به چشم می خورد...
خواهر- کدوم؟
من- پشت سر مادر ِ... پیراهن سفید ِ... بستنی می خوره...
خواهر- اوهوم... خیلی... می دونی شبیه کیه؟
من- کی؟
خواهر- اون خواننده هه کی بود که می خوند هِنا هِنا هــــه...
من- کامرون کارتیو؟! آره خیلی شبیه اونه. ولی بازم این خوشگل تره.
خواهر- نه. اون خوشگل تره. این معلومه دماغش عملیه.
من- با این حال بازم این خوشگل تره.
مادر- معلوم هست شما دوتا چی می گین؟!!!!! زشته دختر! اِ !
من و خواهر- (می خندیم)
۳ نظر:
سلام....
خبر مي دادي گاوي گوسفندي چيزي مي كشتيم واستون ....
باور كن چند بار خواستم بيام جلو بهتون بگم چيه خانوم ؟ چرا اينقدر نيگا مي كنين؟؟ بعدش بيخيال شدم گفتم بزار خوش باشن...
اگه مي دونستم شمائئيد كه ميومدم جلو واسه عرض ادب....
به پرهام:
دو نقطه و هفت هشت تا دی
فاطمه و محمد تقی این دو تا فنچ .... :)) جالب بود ...
ارسال یک نظر
h.mydays@gmail.com