تنها بودن تا دو-سه روز خوب است. دوست دارم به حال خودم باشم و کسی دور و برم نپلکد. دوست دارم یک بعدازظهر ببینم دهانم خشک شده، بس بازش نکردهام برای حرف زدن. دوست دارم برای خودم ناهار درست کنم و با لذت بخورم. وقتی بقیهی خانواده هم هستند گاهی ناهار درست کردن به عهدهی من است، اما در آن صورت مجبورم سلیقهی بقیه را هم در نظر بگیرم. من دوست دارم ماکارونی را پر از قارچ و فلفل دلمهای کنم و پیازهایش را خیلی خیلی ریز کنم. من دوست دارم برای خودم چای هل و دارچین دم کنم. راویان معتبر گفتهاند بعد از سیگار خیلی میچسبد. دوست دارم همان طور که مشغول کار و بار خودم هستم بفهمم خانه تاریک است و تنها چراغ ِ روشن، چراغ اتاق من است و باید بروم مهتابی هال را روشن کنم. من دوست دارم هر وقت که دلم خواست، هر چیزی که دلم خواست، با هر ولومی که دلم خواست گوش کنم و این در تنهایی میسر است.
اما خب... همان طور که در ابتدای بند اول گفتم، برای دو-سه روز اینها را دوست دارم. از قدیم گفتهاند کتاب بهترین دوست است. فیلم خوب هم میتواند مثل کتاب بهترین دوست باشد. اما این لعنتیها فقط زر میزنند. گوش نمیدهند که بفهمند دردت چیست. هیچ شده کتابی به چشمهایت نگاه کند؟ هیچ شده فیلمی به تو لبخند بزند؟ کتاب و فیلم را نمیشود در آغوش گرفت. نمیشود بوسیدشان. دست آنها گرم نیست. اصلاً مگر دست دارند؟ همنشینی با این دوستها تا دو-سه روز خوب است. بعد از آن خسته میشوم از اینکه تنها چای هل و دارچینم را بنوشم. دلم میخواهد کتابم مرا ببوسد. DVD را که بیرون میآورم، آرام بزند به بازویم و بگوید "چطوری؟" اما هیچ کدام از این کارها از این دوستان بیعرضه بر نمیآید. یک آدم میخواهم. راستی امروز روز تولد یکی از دوستان دوران دبیرستانم است. تلفن را بر میدارم. پدرش میگوید بیرون است. به موبایلش زنگ نمیزنم. اگر بیرون است، لابد نمیتواند زیاد صحبت کند. به یکی از دوستان دیگر SMS میدهم که یک کافهای برویم با هم. میگوید پنجشنبه برویم که بقیهی بر و بچ هم بتوانند بیایند. میگویم ok و به چند نفر دیگر هم SMS میدهم که پنجشنبه، فلان ساعت، فلان جا. خب... حالا چی؟ حالا باز خودم هستم و خودم. تنهایی از دو-سه روز رد کرده، و روی میزم پر از فنجانهای خالی است. چراغ هال خاموش است. کتابهای بیجان ریختهاند روی زمین. هیچکدامشان به ...شان هم نیست که دارم از تنهایی میمیرم. شروع میکنم به نوشتن از چراغ هال که خاموش است و چای هل و دارچین و از دوستانی که نیستند و من که مهجورم از نبودنهایی که شاید میتوانستند باشند. چند دقیقه پیش یک جملهی عجیب از خودم شنیدم. "کی میشه کلاسها شروع بشه و بریم دانشگاه".
بهتر است به آن دوستم که بیرون است SMS بدهم و بپرسم که کی میرسد خانه. اگر خانه نبود به مادرم تلفن کنم و بپرسم کی میآیند خانه. بپرسم تیروئیدش چطور است؟ گراهام بل، خدا خیرت دهاد. باید بروم چراغ هال را روشن کنم و این فنجانها را در سینک ظرفشویی بگذارم. بازم چای میخواهم. باید کتری را پر از آب کنم تا جوش بیاید. بعد چای و هل و چوب دارچین را در قوری بریزم.
------------------------------------------------------------
+ یک ماهی می شه که لغت نامه ی دهخدا فیلـ. تر. آخه ینی چی؟
۲۵ نظر:
ای کاش کسی باشد وفقط گوش کند بدون نصیحت کردن ،گوش کند نه اینکه ازمان نقطه ضعف بگیرد خیلی خوبه برا خودم باشم برا لحظه ای امیدوارم این چیزایی رو که گفتی بتونن خوشحالت کنند
سلام
ببخشید اگه شما تمام روز دهنتون به حرف زدن باز باشه، خشک میشه تا بسته ی سکوت باشه.
این تصمیم عاقلانه ایست که سکوت و تنهایی اختیار کنید؛ ولی یادتان باشه که تلافی آن را توی وبلاگ درمیارید؛ با این تفاوت که نوشته را فرصت چندبار خواندن و اصلاح است و گفته ای که از دهان رفت...رفت.
بدرود.......ارادتمند حمید
کتاب رو نمیدونم اما فیلم رو میشه در آغوش گرفت. فیلم تنها دوستیه که میتونی کنارش زار زار گریه کنی و خالی بشی. پیش بقیه دوستهات باید صاف بشینی و بدونی که اونها هم به اندازه تو مشکلات دارند.
به آگاهی:
بله... گوش کردن بدون جاج.
به حمید:
گاهی که بسته ی سکوت باشه خشک می شه. من امتحان کردم.
به پدرام:
هوم، تا حالا با فیلمی اونقدر همذات پنداری نکردم که بتونم بقلش کنم.
برا آغوش، هیچی جای یه موجود زنده رو نمی گیره؛ البته آدمیزاد منظورمه.
کتاب واسه خوندنه و فیلم واسه دیدن. (اینم یه جمله ی فلسفی!)
تو خیلی خوب می نویسی، خیلی خوب
خیلی خوب بوود آره تنهایی واسه دو سه روز خوبه اما لازمه ادم تو تنهاییش گاهی به آرامشی میرسه که شاید با هیچ دوستی بهش نرسه اما فقط دو سه روز
راستی به وبلاگ منم سر بزن خالی از لطف نیست اگر هم شد لینکم کنwww.nescafeh.mihanblog.com
به درخت ابدی:
:)
موافقم. البته موجود زنده ی غیر آدمی زاد هم خوبه. مثلن گربه.
به مجتبی:
:)
مرسی. نظر لطف عالی مستدام.
به پوریا:
من لینکدونی ندارم. بیام ببینم چه خبره.
خب اگرآن تنهایی لعنتی بیشتراز مقدار قابل تحمل تو طول نکشیده بود که تو هم نمی توانستی یا اصلاً بفکرش نمی افتادی که چنین متن زیبایی بنویسی تا من وهمه بگویند آفرین به این توصیف وقلم؛ وتو بخواهی ودوست داشته باشی که متنت را 15 بار دیگر هم بخوانی وبگویی چه خوب. مخاطبان پسندیده اند واگرهم نمی پسندیدند من خوب نوشته ام.
حتی اگر تنهایی تا مغز افسردگی هم اوج نمی گرفت می دانی شاهزادۀ بیماری مثل مارسل پروست نمی توانست رمان پرحجمش درجستجوی زمان ازدست رفته را بنویسد وتمام کند. تازه مهمتراینکه اگر تنهایی بیش ازآن فایده نداشت - که ندارد- من هم دوام نمی آوردم که این کامنت طولانی را برایت بنویسم. وآخرش هم بگویم دختر من هنوز هم دفاع نکرده واستادش هم زندان نیست. یا...هو
پانوشت:
راجع به درآغوش هم بعداً میگم!
وای هلن این بهترین نوشته ت بود، خیلی صمیمی و پر حس نوشته بودی، واقعا لذت بردم...
اون عبارت سیگار که می چسپه خیلی هشدار بر انگیزه! ببین اول اندیشه سیگار شکل می گیره بعد خودش می آد، اون وقت یه سیگاری مثل من می شی که هم از تنهایی لذت می بری و هم از سیگار و هر وقت دلت خواست می کشی...
ببین تا دانشجوی سیگار بکش که دیگه بعدش نمی شه ها! اون قد هم به فکر مضراتش نباش! راجع به مضراتش مبالغه شده، ضررش از پارازیت و امواج موبایل بیشتر نیست! ( دوست ناباب )
اما توصیفت وافعا دوست داشتنی بود...
به دلقک ایرانی:
:)
بله تنهایی و یه نموره افسردگی آدم را دست به قلم می کند.
چرا بعدن؟ من رو منتظر نذارید. هوووم...
به آکو:
قربونت.
آخه چرا منو از راه به در می کنی؟! ;)
یه مو کف دست من می بینی؟! اِ! این چیه؟!... خب کندمش.
چه باید کرد؟؟؟؟
این لینک مربوط به بازی کودکیه که گفته بودم:
http://letterbox.blogfa.com/post-276.aspx
به آگاهی:
؟! چیو؟ تنهاییو؟
به درخت ابدی:
ممنونم درخت ابدی عزیز. هوس کردم بازی کنم. بعد از شش ماه!!!
سلام خوبی هلن جان ؟ چه خبر؟ شرمنده به خدا . ببخش اگه دیر شد چند وقتیه که کمتر میام نت ی ریزه بی حوصله شدم همش دچار روزمرگی میشم...
جالب و جذاب نوشته بودی مثل همیشه راستی ممنون از حضور گرمت حتما ی پیرینت از اون پست بگیر برا من که خیلی جاها به کار اومد گاها تو جاده های طولانی وقت آدمو پر می کنه...
تنهایی هم از اون مشکلاس.
سلام من آپم خیلی خوشحال می شم اگه سر بزنی
راستی اگه زحمتی نیست نوشته ها و شعر هام رو نقد کن آخه تو خیلی زیبا می نویسی نظرت مهمه thanks a lot
به محمدرضا:
مرسی.
خواهش! شما هر وقت فرصت کنی و باشی موجبات خوشی فراهم می کنی. باشه فعلن که خبری از مسافرت نیست. ولی واسه بعدن .
به م.ایلنان:
:) جناب خبازیان زاده! مرسی از حضورتون! :)
به پوریا:
اومدم :)
مرسی.
سلام ... ممنون از نظرتون ...:)
باهاتون موافقم ... تازه من که الان تنهایی 2 - 3 روزه هم برام زیاده ... راستی هوس چایی دارچین کردم :)
هر وقت دلم تنهایی میخواد تنها که میشم پشیمون میشم! دیوانه کنندست...
سلام
البته آغوش آدميزاد چيز ديگريست ولي آغوش كتاب را هم نبايد دست كم گرفت.
اما در مورد سيگار زياد به اين روايات معتبر رجوع نكن! اين را از يك سيگاري بشنو!!
براي مطلب لرزش بالش هم چيزي نوشتم!
به هوداد:
من از وقتی یه چاییم تموم می شه هوس چایی می کنم. چی کار کنم؟
به پرند:
بله، وقتی بیش از حد بشه دیوانه می کنه لامصب!
که این حد برای آدما متفاوته. یکی یکی چند دقیقه، یکی دو-سه روز، یکی...
به میله بدون پرچم:
روایات کذایی از سیگاری های محترم است راستش!
دلم تنهایی و فیلم و کتاب خواست . چند روز پیش منم اون جمله ی تعجب آور رو از خودم شنیدم ...
باباااااااااااااااااااااا
لینطور که شما تصویر میکنید آدم دوست داره ابد الدهر تنها زندگی کنه
به آنشرلی:
به زودی شروع می شه! غصه نخور مریم جونم. اون وقت به خودمون لعنت می فرستیم که چطور همچین چیزی گفتیم!
به نوید:
:)
ارسال یک نظر
h.mydays@gmail.com