۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

عقاب ها

روزی بر فراز چراگاهی بزرگ، گوسفندی با بره اش در حال چرا کردن بودند. عقابی بالای سر این دو چرخ می زد و با چشمانی پر از گرسنگی گوسفند و بره اش را برانداز می کرد و می خواست به پایین بیاید و شکارش را بگیرد. اما در همین حین عقاب دیگری در آسمان پدیدار شد و بر بالای سر گوسفند و بره به پرواز در آمد. هنگامی که این دو رقیب همدیگر را دیدند با فریادهای خشم آلود جنگی تمام عیار را آغاز کردند. گوسفند نگاهی به بالای سر خود انداخت و شگفت زده شد.
سپس به بره ی خود رو کرد و گفت: "چه شگفت کودک من! این دو پرنده ی شکوهمند با هم نبرد می کنند تا از مقدار بیشتری از آسمان بهره مند شوند! آیا وسعت این فضای بیکرانه برای هر دوی این ها کافی نیست؟ بره ی کوچک من! ای کاش هرچه زودتر بین برادران بالدارت صلح و دوستی برقرار باشد." و بره در حالی که معصومانه به آن دو عقاب می نگریست این آرزو را در قلب کوچک خود تکرار می کرد.
-جبران خلیل جبران-


۶ نظر:

کلاسور گفت...

سلام . منم دلم به حال خودمون و مردممون میسوزه شدیداً ! در ضمن راست میگی لینک کردن اجازه نمی خواد !! همونجور که من هم لینکت کردم !!!

نقشی گفت...

سلام انتخاب جالبی بود. جبران خلیل را دوست دارم.
متشکرم برای لینک/ و خوشخالم از آشناییت
نقش و نگار ننه نقشی. با هویت گوگلی!!
مربوط به وبلاگ عکس نقش و نگار

آرش ÷یرزاده گفت...

خیلی جالب بود از لیست کتابعایی که کردی خیلی خوشم اومد فکر کنم علاقه مندیهامون یکی باشه ...

نانا گفت...

سلام سلام نورزوتون پيروز.... مرسي كه به ما سر زدين... دلم نمي ياد بگم آيلين جز دسته دومه!!!! (جريانه سوسكه و دست و پاي بلوري) در كل هميشه هميشه اينجوري نيست .. چه مي دونم خودمو با كلمه ي اقتضاي سنشه دلداري مي دم فعلا!

غريبه اي نام آشنا گفت...

سلام
...........
خوشحالم كه با وب زيباتون آشنا شدم...ممنون بابت لينك كردن..در اولين فرصت با افتخار لينكتون مي كنم...
اميدوارم ساتل خوبي داشته باشيد پر از لحظات زيبا و به ياد ماندني..

Mohamad Reza گفت...

impressed!
ca va?\

ارسال یک نظر

h.mydays@gmail.com