خواهرم با کوچکترین صدایی به صورت نود درجه –مثل فیلمها- از خواب میپرد. من هم یک عادتی دارم که وسط شب بیدار میشوم پی یک چیزی میگردم. میتواند ناخنگیر باشد، یا لیوان آب باشد، یا بیخوابی به سرم میزند و نور موبایل را میاندازم روی خرتو پرتهای اتاق و میگردم دنبال یک چیزی که عصر همان حوالی دیده بودم.
بیدار شدن خواهرم و زیرلب بد و بیراه گفتنش یک طرف، دوباره خوابیدنش هم یک طرف دیگر؛ باید همهجا کاملاً ساکت و تاریک باشد. سبُکیِ خوابش را درک نمیکنم. خب آدم اگر خسته باشد با بمب هم بیدار نمیشود، من که همینطور هستم(!). او هم مرا درک نمیکند، هیچوقت نیدهام علاقهای به روی کاغذ آوردن افکار فرّار و کابوسهای نصفهکاره –صرفاً برای رهایی از کِرمشان و دوباره خوابیدن- داشته باشد. یا اینکه ناخنهای او کلاً با مال من فرق دارد. ناخنهای من شُل و ول است و به هر جا کشیده بشود میشکند. امیدوارم شکنجهی کشیده شدن ناخن شکسته و خشدار به بالش و ملافه بر کسی پنهان نباشد.
خلاصه، بیست سالی میشود که زندگی سختی را کنار هم تجربه میکنیم.
۴ نظر:
نصفه شب بیدار میشی پی یه چیز میگردی ؟؟؟
خیلی باحاله :))
شوهرت بدبخت میشه که اونجوری :)
البته یه کمی هم غلو داشت.
آقامون چارهای نداره جز اینکه خوابش سنگین باشه. :)
پست قبلی رو خوندم هلن. و یاد خودم افتادم. من همیشه فکر می کردم میخوام میکروبیولوژی بخونم، رشته م هم علوم تجربی بود. سال اول هم توی گروه تجربی امتحان دادم و اصلن اصلن هم تو فکر زبان نبودم. بعد خوشبختانه تجربی قبول نشدم و فکر کنم از مهر همون سال بود که کرم ادبیات افتاد به جونم. بعد نه که عاشق زبان انگلیسی بودم، تصمیم گرفتم تو دانشگاه ادبیات انگلیسی بخونم. خیلی عالی بود، یعنی تنها تصمیمی که توی زندگیم گرفتم و بعد از نتیجه ش کاملن راضی بودم همین بود. واسه آدمی که عشق ادبیات باشه و زبان انگلیسی رو هم دوست داشته باشه این رشته یعنی بهشت. البته یه سری کاستی ها داره که مربوط به سرفصل هاییه که وازرت علوم تعیین میکنه و هیچ ربطی به خود ِ رشته ندارن. ولی در کل همون که گفتم، بهشته! و البته خیلی سخت! راستی خیلی از کنکور زبان نترس. عمومی ها رو بالا بزنی، زبان انگلیسیت هم که به نظر میاد خوبه، مطمئنم رتبه ی خوبی میاری. موفق باشی :-)
Juno خیلی انرژی گرفتم. مرسی!
:) به مترجمی و ادبیات انگلیسی فکر میکنم.
ارسال یک نظر
h.mydays@gmail.com