۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

9080


دارم برنامه‌ای را که قبلاً با چند حلقه‌ی تو در تو نوشته‌ایم با روش ساده‌تر می‌نویسم. استادم می‌گوید هرچه ساده‌تر کد بنویسید بهتر است. می‌گوید اینکه با هزار جور دستور پیچیده، برنامه بنویسید هنر نکرده‌اید. صدای اس‌ام‌اس می‌آید. موبایل را برمی‌دارم و باز می‌کنم. شو مسیج... اینتر پسورد... و پسورد را وارد می‌کنم: 9080. نسرین است؛ می‌گوید... صبر کن ببینم، پسورد؟! چرا پسورد؟
برمی‌گردد به زمانی که با آقای میم (بی‌اف سابق) در رابطه بودم. خوش نداشتم کسی کنجکاوی‌اش گل کند و برود اس‌ام‌اس‌هایمان را بخواند. اما این مربوط به ماه‌ها پیش می‌شود. الآن دیگر با کسی رابطه‌ی اس‌ام‌اسی ندارم که نخواهم کسی بداند. پس چه شد که این پسورد آنجا ماند؟ هیچ حواسم نبود. مدت‌هاست بی دلیل بعد از هر بار صدای رسیدن اس‌ام‌اسی، 9080 را وارد می‌کنم. عادت کرده‌ام. از آن عادت‌هایی که آدم حتا برایش سوال پیش نمی‌آید که چرا تا مسیجز چند کلید راه است. آن قدر عادت می‌شود که نمی‌بینمش. آن قدر که ناخودآگاهم می‌گوید "این باید باشد".
پسوردی که روزی به خاطر تفکری مالیخولیایی گذاشته شد را برمی‌دارم. نیازی به این چهار بار بیشتر، فشردن کلید‌های موبایل نیست. ترسی نیست، پس پسوردی هم نباشد.
به این فکر می‌کنم که چندتا از این پسوردها هست که هنوز کشف‌شان نکرده‌ام و اصلاً ندیدمشان. پسوردهایی که شاید روزی در شرایطی گذاشته شد تا از چیزی محافظت کند. چیزی که حس می‌کردم در خطر است. چندتا از این پسوردها مانده که قبل از هر عملی، قبل از هر حرفی، وارد می‌کنم، تا از چیزی محافظت کنم که شاید دیگر در خطر نباشد. پسوردی که نیازی به وجودش نیست و کار را سخت‌تر و پیچیده‌تر می‌کند.


باید بیش از این تیز بین باشم. باید با دیدن هر پسوردی بپرسم "چرا". شاید دیگر نیازی نباشد. شاید هیچ وقت نیاز نبوده. شاید همه چیز ساده‌تر از این باشد که من می‌بینم. شاید ساده کردن هر چیز بهتر باشد. استادمان راست می‌گوید.

۹ نظر:

احسان گفت...

احساستان را خيلي خوب منتقل كرده ايد و پيامتان را. من هم با شما موافقم...استادتان راست مي گويد!

ansherli گفت...

پس داری ساده سازی میکنی ...
فکر خوبیه

ميله بدون پرچم گفت...

سلام
به پسوردها عادت مي كنيم!
متاسفانه!

Hel. گفت...

به احسان:
:) خوشالم که خوب منتقل شد.

به آنشرلی:
آره آره... ساده سازی خوبه

به میله بدون پرچم:
با یک "چرا"ی محکم باید زد منهدم شون کرد.

ارشپیرزاده گفت...

سلام خیلی جالب بود این پست حتما بخون خیلی شبیه این پستتت http://mondaynight.persianblog.ir/post/25/

نسكافه گفت...

سلام هلن
پستت مثل هميشه معركه بود
نمي دونم به جوگيريات و مسافر كوچولوش سر زدي يا نه اين هفته راجع به عادت نوشته بود
من هم يه زماني موبايلم بنا به دلايلي silentبود الن مدت هاست كه اون دليل نيس اما هنوز هم گوشيم silentمونده بعد از چندين و چند ماه و هم رو فايل هاي گالري موبايلم passwordمونده
زيبا مينويسي
كاش هنوز دليلم واسه پسورد و سالنت بودن موبايلم بود u were brilliant like always

Hel. گفت...

به آرش پیرزاده:
خوندمش. مرسی.

به نسکافه:
مرسی
ساری :(

Ako گفت...

همیشه همین طوره، کلی پسورد ها و قفل ها هست که تنها وجود داره،
و به خاطر عادتهامون نمی بینیمش، و خیلی هاشون بر اساس قوانین نانوشته فرهنگ و سنت وجود داره، حتی آزار دهنده ست، یا حداقل بی خاصیت و دست و پاگیر، اما هست، و کاریش نمی شه کرد، انگار ما بهش عادت دریم، انگار ما کماکان برده عادت هامونیم...

شيما گفت...

هلن عزيز زيبا بود

ارسال یک نظر

h.mydays@gmail.com