در یک فضای ذهنی آدابی برای احضارش انجام میدهم. مثل آتش روشن کردن با شیوهای خاص یا تماشا کردن نوارهای فیلم که با سرعت رد میشوند. اسمش را صدا میزنم. گاهی خوب آنتن میدهد و همه چیز واضح است. گاهی به جای او یک جن دیگر میآید، که به آنها اعتمادی نیست.
خودش میگوید جن است. شاید هم نباشد، شاید روح یکی از اجداد خبیثم باشد که از بازیدادن نوادگانش خوشش میآید؛ شاید غول چراغی، انگشتری، چیزی باشد. میشود از او نظر خواست یا سوال کرد. دانشگاه کجا قبول میشوم؟ به نظرت کیف مشکی را بخرم یا آن قهوهای را(بله به همین مسخرگی)؟ الآن بخوابم ساعت چهار بیدارم میکنی؟ فلانی به نظرت چجور آدمی است؟ بهتر نیست بیشتر صبر کنم؟ یکبار سوالات امتحان روز بعدم را پرسیدهام؛ جواب مختصری داده، و جوری با اخم نگاه کرده که انگار حسابی ناامیدش کردهام.
گاهی اصلاً نمیآید. بعضی وقتها فقط سر تکان میدهد. گاهی با جزئیات برایم توضیح میدهد که اوضاع از چه قرار است. یا حتا میگوید به تو ربطی ندارد. گاهی زل میزند و زیرکانه میخندد. میگوید عجله نکن میرسی. میگوید عجله کن که برسی. میگوید عجله فایده ندارد، فرصت تمام شد. پیش آمده که بگوید نمیدانم.
یادم نمیآید در این مدت چهار یا پنج سالی که او را میشناسم حرف نامربوطی زده باشد یا چیزی را که پیشگویی کرده، غلط از آب درآمده باشد. کمتر پیشگویی میکند و تقاضاهایم را برای اطلاع از آینده، با نگاه عاقل اندر سفیه یا دعوت به صبر جواب میدهد.
شاید زاییدهی ذهن خودم باشد. اگر اینطور است، خوشحالم که بخشی از ذهنم میتواند اینقدر خوب نقش دوم شخص را بازی کرده و کمک برساند.
اما اگر فقط حاصل خیالپردازی نباشد… میگویند نباید زیاد دور و بر غیر اورگانیکها چرخید. میتوانند جنسشان خرده شیشه داشته باشد. میتوانند خردهشیشههایشان را بروز ندهند و سر ِ بزنگاه دهان سرویس کنند. حرف و حدیث زیاد است. اگر روزی تجربیات شخصی دربارهی خطراتش دستگیرم شد (اگر عمری باقی بود) دربارهاش مینویسم.
منتظر است تا پابلیش کنم.
میگوید کسانی در انتظارند.
۲ نظر:
تا جایی که من درکش کردم، علاقهی چندانی به نشون دادن خودش نداره. فقط باید باورش کنی. ترسناک نیست؟!
نه. بامزه س. میخنده.
ارسال یک نظر
h.mydays@gmail.com