۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

گیر کردن بین شمشادها


A

وقتی دوستی را در تاکسی می‏بینید.
چندین حالت وجود دارد:
1- اگر دوست شما، از شما بزرگ‏تر باشد، او کرایه را حساب می‏کند. اگر شما بزرگ‏تر باشید شما حساب می‏کنید.
2- اگر دوست شما معلم شما باشد، شما برای احترام و این‏ها کرایه را حساب می‏کنید؛ اگر شما معلم باشید، شما حساب می‏کنید که طرف ضایع شود.
3- اگر شما خانم باشید و دوست شما آقا باشد، او حساب می‏کند؛ اگر شما آقا باشید و دوست شما خانم باشد، شما حساب می‏کنید؛ اگر یک یا هر دو نفر هم‏جنس‏گرا باشند، بسته به فاعل یا مفعول بودن‏شان و جنسیت‏شان وضعیت مورد بررسی قرار می‏گیرد، که توضیحات آن در این مقال نمی‏گنجد!

حالات ترکیبی:
1- حالتی که با معلم‏تان که همجنس شما است و از شما بزرگ‏تر است:
در این حالت دو نظریه وجود دارد:
الف- او بزرگ‏تر است و شما کوچک‏تر، پس او باید حساب کند.
ب- او معلم است و شما دانش‏آموز یا دانشجو، پس شما باید حساب کنید.
ظاهراً مورد الف و ب با هم وضعیت خنثی را پدید می‏آورند، ولی اینطور نیست! اهمیت رابطه‏ی استاد-شاگرد ی بیشتر از اهمیت رابطه‏ی بزرگ‏تر-کوچک‏تر ی است. بنابراین شما باید حساب کنید!

2- حالتی که دوست شما در واقع معلم شماست و شما خانم هستید و معلم‏تان آقا هستند:
الف- او معلم است، پس شما باید حساب کنید.
ب- او آقا است پس او باید حساب کند.
ج- او بزرگ‏تر است پس او باید حساب کند.
ملاحظه می‏فرمایید که ب و ج در مقابل الف قرار دارد و دوتا به یکی! پس او باید حساب کند.

حالت خاص: شما آقا هستید و در صندلی جلو نشسته‏اید. خانمی که با شما آشنا است، و از شما کوچک‏تر است در صندلی عقب نشسته است. دو نفر دیگر هم کنارش نشسته‏اند. پول را به راننده می‏دهید و می‏گویید "این خانوم رو هم حساب کنید" راننده می‏پرسد "کدوم را؟". در این زمان شما گیج می‏شوید و خیلی بد است که بگویید "اولی از سمت شاگرد" بنابراین باید بگویید "همه رو کلن".*

B

یکی از دوستان مادرم که اتفاقاً همسایه‏مان هم هستند، بسیار شدید احوال‏پرسی می‏کنند؛ طوری که وقتی ایشان را می‏بینم، اگر در پیاده‏رو باشم می‏روم به خیابان و اگر در خیابان باشم، می‏روم به پیاده‏رو، آن هم از بین یک عالمه بوته‏ی شمشاد!
ایشان با سرعت 5k/s (کلمه بر ثانیه) احوال‏پرسی می‏کنند و من مجبورم مدام بگویم "مرسی" "لطف دارین". تازگی یاد گرفته ام وقتی کسی می گوید "سلام برسون" نگویم "مرسی" بلکه بگویم "بزرگواریتون رو می‏رسونم" ولی این جمله طولانی است و قبل از اینکه جمله‏ی من تمام شود شخص تعارف کننده جمله‏ی تعارف آمیز بعدی را شلیک کرده. در این صورت مجبورم جمله را نصف کاره رها کنم یا خیلی تند آن را ادا کنم، که در هر دو صورت جلوه‏ی زیبایی ندارد و مسخره به نظر می‏رسد. راه دیگر این است که بدون توجه به اینکه تعارف کننده، جمله‏ی بعدی را شروع کرده، خیلی آرام و باادب، و شمرده بگویم "بزرگواری شما رو می رسونم" و کاری نداشته باشم که طرف دارد من و خودش را خفه می‏کند که به دایی و خاله و همسایه و دوست و آشنا سلام برسانم. بله این طور بهتر است. اگر بخواهم برای هر سلام رساندنش بگویم "بزرگواری تون رو می رسونم" خیلی مسخره می شود. هم اینکه تعداد بالا می‏رود و هم اینکه ادا کردن آن تندتند و بی‏معنی می‏شود.

C

وقتی که در مهمانی نشسته‏اید و میوه پوست می‏کنید.
میوه را پوست کنده‏اید و قاچ قاچ هم کرده‏اید. دست راست شما یک خانم نشسته و طرف چپ هم یک آقا که معلم‏تان...
محض رضای خدا بس کنید! میوه را خودتان بخورید لطفاً! دیگر کسی میوه‏ی قاچ قاچ شده و دست‏مالی شده‏اش را به کسی تعارف نمی‏کند!

D

دست دادن!
قواعد کرایه تاکسی حساب کردن برای دست دادن هم برقرار است. ولی در ایران که یک کشور اسلامی است قضیه کمی فرق می‏کند. به شرح و بسط موضوع نمی‏پردازم. خودم را می‏گویم.
در فضای خانوادگی ما که تکلیف مشخص است. افرادی که اصطلاحاً نامحرم هستند دست نمی‏دهند.
حالا بحث سر دوستان و آشنایانی است که با فامیل من ارتباطی ندارند. بعضی از دوستان و آشنایان که آقا هستند معتقد و ملتزم به دستورات دین مبین اسلام هستند و مرتکب گناه می‏شوند اگر با آن‏ها دست بدهم. بعضی هم مرتکب گناه نمی‏شوند خب! با آن‏ها دست می‏دهم. اما چطور می‏شود تشخیص داد؟ نمی‏شود به راحتی تشخیص داد. آدم هم خوشش نمی‏آید دستش را دراز کند و با کسی دست بدهد که فکر می‏کند می‏رود جهنم اگر دست بدهد، و چون نمی‏شود راحت تشخیص داد. پس من کلاً دستم را جلو نمی‏آورم برای دست دادن. موضوع خیلی پیچیده است و من در واقع خودم را راحت کرده‏ام. اما اگر آقایی دست بدهد، من هم دست می‏دهم و از آن دسته هستم که فکر می‏کنم آدم نمی‏رود جهنم.

کاش نامه:
کاش هر کسی کرایه خودش را حساب می‏کرد مگر در مواردی که یکی پول خرد نداشت.
کاش همه به یک "سلام" اکتفا می‏کردند که مجبور نشوم از پیاده‏رو بزنم به باغچه و از بین شمشادها خودم را برسانم به خیابان یا برعکس.
کاش همه میوه خودشان را کوفـ... نوش جان می‏کردند.
کاش همه با همه دست می‏دادند.

-----------------------------------------------------------------------
* پسرعمویم دقیقاً این کار را برای دختر همسایه‏شان انجام داده بود! یعنی کرایه هر سه نفر را حساب کرده بود :)))


۳۲ نظر:

آرماندو گفت...

آرماندو
الان من هرچی میخونم رابطه بین استاد شاگرد دوست بی اف جی اف ... اینجور چیزا رو نمیفهمم! :دی

Hel. گفت...

نـــــه
بی اف جی اف که تکلیف شون معلومه! کلن باید آقای بی اف حساب کنه هر چی خرج و مخارج هست! :)

ansherli گفت...

a
کلا آخرش سر در نیاوردم چی شد
b
منم کلا فقط میگم مرسی و حالم افتضاح از این که جلوه ی زیبایی نداره به هم میخوره
c
من هرگز نفهمیدم فلسفه این کار زشت دقیقا چیه
d
نظری ندارم

کاااااااااااااااااااااااش

درسا گفت...

وای حرف دل منو زدی...در جواب سلام برسون هم تجربه مشابه داشتم ،تصمیم گفتم بگم سلامت باشید ...مرسی
اما در کل حالم از احوال پرسی و دست دادن با اعمال شاقه بهم می خوره

Hel. گفت...

به آنشرلی:
کاش :)

به درسا:
آدم حول می کنه و نمی دونه چی بگه! اینش حال به هم زنه!

درخت ابدی گفت...

این چقدر پیچیده شد کلا:)

mazo گفت...

بنده طی یک سری تحقیقات وسیع میدانی و سیصد نفر-ساعت کار کارشناسی به این نتیجه رسیدم که بهترین جواب برای سلام برسون اینه که بگم باشه.

از دیار نجف آباد گفت...

هلن خانم آی گفتی
هیچی آدم رو بدتر از اون خیط نمیکنه تا وقتی که توی آمریکا باشید و مهمانی دعوت بشی و صاحبخانه یک به یک مهمانها و تعداد سالهای سکونتشان را برایت یک به یک برشمرد و شما با همه دست بدهی تا اینکه برسی روبروی خانمی که پس از 14 سال سکونت در خارجه هنوز روسری سرمیکند و ندانی که باید چه کرد؟

جالبه که من هم با صدای بلند پرسیدم؛ من که نمیدانم چه کنم و لابد نباید به شما دست بدهم؟ و او سرش را پایین بیندازد و باز ندانستم که چه کنم؟
دراین حالت انگار که پشه ای را در هوا بترسانم؛ دستهایم را دیوانه وار در هوا میچرخاندم و هیچکس هم نگفت در این وانفسای ندانستن؛ چه باید میکردم؟

وای که چقدر حرف زدم....بدرود ارادتمند حمید

Ako گفت...

الف
کاش مجبور نبودی کرایه حساب کنی
ب
راهش ساده س، وای میسی تا کلی تعارف ببافه! بعدش با یه لبخند ملیح می گی: ممنونم و ... تمام! خودش هم دفعه بعد سر ذوق نمی آید که نه حال خاله و عمو که حال والدین گرامی را نخواهد پرسید! باور نمی کنی؟ امتحان کن
ج
نفهمیدم یعنی چی؟ یعنی میوه پاک می کنن و تعارف می کنن که برداری؟!؟ بچه که بودم این کار رو برام می کردن و من با ذوق برمیداشتم، اما بعد از اون همچین چیزی ندیدم... آها! احتمالا دیسیپلین بالام باعث شده که به خودشون همچین اجازه ای ندن!!

د
قاعده می گه هر چقدر که شما فکر روشنی (!) هم باشید بازم باید خانوم اول دست دراز کنه! اینه که مسئولیت از بنده ساقط است!!!

کسری وحیدی (آواز ایرانی) گفت...

سلام هلن خانم
منو ببخشید که دیر جواب دادم
این روزا کمتر به اینترنت دسترسی دارم
چندین بار ابراز لطفتن رو توی وبلاگم خوندم
شما بسیار به من لطف دارید
از آشنایی با شما خوشحالم و خوشحالتر از اینکه از وبلاگم خوشتون اومده

Hel. گفت...

به درخت ابدی:
کلن موضوع پیچیده و بغرنجیه

به mazo:
ممنونم! چقدر تحقیقات!

به حمید:
:)

به آکو:
اواهوم. تو مهمونی ها یهو بقل دستیت میوه ای رو پوست کنده و قاچ قاچ کرده تعارف می کنه که مثلن یه قاچ شو برداری. خوش به حال شما که اینقدر دیسیپلینت بالاست!!! :)

به کسری وحیدی:
سلام. خواهش. منم همین طور :)

Easy گفت...

درمورد حساب كردن كرايه تاكسي من با يكي از همكلاسي هاي خانم چون خيلي پيش ميومد با هم سوار تاكسي بشيم مطابق يك قاون نانوشته كه بين خودمون پيش اومده بود يكي در ميون كرايه همديگه رو حساب ميكرديم ...! ولي كلا خيلي مسخره شده بود ! موافقم هر كسي كرايه خودش!

Dalghak.Irani گفت...

هرکسی کرایۀ خودش را بدهد می دانی چه شوق وذوقی ولذتی را دریغ می کند از پسر عمویتان که حاضربوده کرایۀ 300 نفررا هم بدهد اگر یکی از آن ها دختر همسایۀ مورد هدفش بود. سخت نگیریم بغیراز آن میوۀ تف مالی بقیه اش یک جوربازی شیرین است مجبوری درش شرکت کنی. یا...هو

نقشی گفت...

سلام هلن می دانی خیلی خوب مینویسی؟
نقش ونگار

Hel. گفت...

به DentalDude:
خیلی هم مسخره نبوده! یه کمی مسخره بوده. ;)

به دلقک ایرانی:
... هووووم... maybe!
در هر حال مجبوریم بازی کنیم. پس بهتره سعی کنیم لذت ببریم و به قول شما بهش بگیم بازی شیرین! :)

به نقش و نگار:
tnx! :)

راحله گفت...

واي چقد با مزه بود
خيلي خنديدم! مرسي!

ccw گفت...

un ahval porsie kheili khande daar bud... tunestam tajasom konam

نیکس گفت...

کلا در مورد حساب کردن من همیشه حساب میشوم فقط به این دلیل که هیچ توانایی ای در مجاب کردن طرفم به حساب شدن توسط من ندارم، حالا چه مرد باشد، چه زن، چه استاد و چه شاگرد

کودک فهیم گفت...

خیلی برام جالب بود هلن.
این اتفاقات زمانی که دارم میرم دانشگاه یا بر می گردم توی تاکسی خیلی برام می افته:))

Hel. گفت...

به راحله:
خواهش می کنم. خب خدا رو شکر اسباب لبخند فراهم شد.

به ccw:
:)

به نیکس:
فکر کنم خوبه!

به کودک فهیم:
دقیقن. تو رفت و برگشت دانشگاه خیلی پیش می آد.

یک علی گفت...

به نظر منم قسمت کرایه تاکسی پیچیده شد ولی اگه با الگوریتم و فلوچارت درش میاوردی خیلی باحال میشد .

طبق قانونی که بین منو دوستامه هر کی نفر آخر پیاده میشه باید بقیه رو حساب کنه :)))

مردبی احساس گفت...

خدای من خیلی پیچیده بود. من فکر میکنم ساده اش کنیم یا ما همیشه پیش دستی کنیم و حساب کنیم یا یه جوری از زیر در بریم که دیگران مجبور شن حساب کنن

Helia گفت...

اوه...پسر عموت چه کار جالب و خنده داری با دختر همسایه شان انجام داده بود :))

Helia گفت...

اون نظریه هایی هم که نوشتی خیلی جاب بود. بارها برای خودمم اتفاق افتاده

Hel. گفت...

به یک علی:
آره... یه روزی حتمن برنامه شو می نویسم. اونوقت می تونی تو تاکسی لپ تاپ رو بیاری بیرون و داده ها رو بدی و برنامه بگه کی باید پول بده، یا کی باید دستشو دراز کنه.

به مرد بی احساس:
خوب بود اگه می شد. در صورتی که نوع اول باشیم ورشکسته می شیم در صورتی که نوع دوم باشیم به چتربازی متهم می شیم.

به هلیا:
البته کار خاصی انجام نداده بود. کرایه رو حساب کرده بود! :)
اوهوم. برای من هم بارها.

آرماندو گفت...

درود
ببخشین کی همچین چیزی گفته که آقای بی اف باید همه چی رو حساب کنه؟!
همچین چیزی اصلاً نیست و اعتقاد ندارم بهش!
بدرود

Hel. گفت...

به آرماندو:
درود
خب... من نظر شخصی خودم رو گفتم! ;)

آگاهی گفت...

اگر همه مثل هم فکر میکردند کسی فکر نمیکرد سقراط
سلام دوست من ماه رمضان بر شما مبارک
با مطلبی با عنوان روزه بروزم خوشحال میشم نظر شما رو در مورد گرفتن یا نگرفتن روزه بدونم وبا این تبادل افکار شاید سوالهای دیگران هم حل شود

ارش گفت...

عالی بود هلن کلی خندیدم چقدر جالب بود بنازم خلاقیت دمت گرم

Hel. گفت...

به آگاهی:
... ok

به آرش:
:))
خوشحالم!
مرسی

Homa گفت...

در گیر پسر عموتم هنوز!!!!

Hel. گفت...

:))))
خودمون هم تا دوهفته یادش می افتادیم و می خندیدیم.

ارسال یک نظر

h.mydays@gmail.com