۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

کلیسا


آنچه می‏خوانید، ممکن است گسسته باشد و در آخر به نتیجه‏ای نرسد، این‏ها حاصل تناقضات و مشغولیات ذهن این جانب است! در هر حال برای اینکه کمی قابل تجزیه باشد، شماره‏گذاری کرده‏ام.
.
مدتی بر این عقیده که باید در برابر ظلم ایستاد و کوتاه نیامد پافشاری می‏کردم. و... خیلی کارها که به خاطر مسائل امنیتی از گفتن‏اش صرف نظر می‏کنم.
1. مادرم با تندروی‏هایم مخالف بود و می‏گفت زمان انقلاب هم مردم احساساتی عمل کردند و ما کورکورانه به خواسته‏هایمان پافشاری کردیم و نه تنها به آنچه می‏خواستیم نرسیدیم بلکه حداقل 30 سال عقب افتادیم.
یکی از جواب‏هایم در چنین بحث‏هایی این بود که می‏گفتم وظیفه‏ی شرعی‏مان است که در برابر ظلم ایستادگی کنیم و برایش آیه و حدیث می‏آوردم و اینکه حق گرفتنی است، نه دادنی. و جواب‏های دیگر که از نظر خودم خیلی دندان شکن بودند، و بعضاً بودند.
2. چند وقت پیش از این، عمویم، کتاب "جامعه‏شناسی نخبه‏کشی" را به من معرفی کرد. خواندنش هنوز تمام نشده. چند جمله از آن را اینجا می‏آورم.
در مقدمه آمده:
"...خواستم این کتاب را به دوستانی ارائه نمایم که تصور می‏کردند با تغییر یک فرد یا چند نفر و به صورت حاضر و آماده می‏توان تحولات عظیمی در ساختارهای اقتصادی-اجتماعی-سیا#سی ایران به وجود آورد که خوانندگان خواهند دید که چنین چیزی از تحلیل‏های این کتاب بر نمی‏آید."
"...می‏خواستم نشان بدهم که اگر صد بار با استبداد به هر علت گلاویز شویم و آن را تحویل دیگری بدهیم، تا ساختارها، استبداد پرور هستند همچنان به تولید محصول خود خواهند پرداخت."
با خواندن این جملات به یاد آن آیه می‏افتادم که: ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.
کسانی هستند که دروغ‏های آشکار را می‏شنوند و خیلی چیزها را می‏بینند و باز هم از "او" و "او" طرفداری می‏کنند. آن‎ها هم‏وطنان‏مان هستند! آن قدر که خودشان می‏گویند زیاد نیستند ولی اقلیت هم نیستند!
آیا درست است که نوک پیکان را به سمت "او" بگیریم و مسبب تمام کم کاستی‏ها و عقب‏ماندگی‏ها و فساد و... بدانیم‏اش؟ شاید مسبب خود ما هستیم! "او" به کنار، هر چند سهم بسیار عظیمی در این قضایا دارد. سهم من چیست؟ سهم تو چیست؟ آگاه شدن! آگاه شدن! که لازمه‏ی آن متعصب نبودن است. که آفت آن مغرضانه اندیشیدن است. و بــــــــعد... آگاه کردن.
سهم من شاید این است که به عنوان یک واحد از این جامعه، سعی کنم انسان باشم و آگاه.
3. با دوستم میم، درباره‏ی تغییر از بالا به پایین، یا از پایین به بالا بحث می‏کردیم. می‏گفت بالاخره باید تغییر از یک جایی شروع شود. و می‏گفتم مهم است که از کجا شروع شود. و می‏گفت شاید. اما این که مردم مثل گوسفند هر چه بهشان تحمیل شد قبول نکنند، به نوعی تغییر فردی است. و می‏گفتم این که مردم بیایند در خیابان و شعارهای حقوق بشری سر بدهند و بعد بروند در اداره‏ها رشوه بگیرند و بدهند و پول صرفی بخورند و دروغ بگویند و سر هم کلاه بگذارند چه فایده دارد.
نه من از گفته‏هایم مطمئن بودم و نه او، و اطلاعات هر دویمان محدود بود. این هم مثل خیلی دیگر از بحث‏ها به علت ناآگاهی، پایان‏نیافته رها شد.
انگار به درک بهتری رسیده‏ام و فکر می‏کنم که تغییر باید به طور نسبی، و به اقتضای شرایط، در هر دو زمینه‏ صورت بگیرد.
هم در زمینه‏ی اخلاقیات، و هم در اعتراض به نابه‏سامانی.
از کتاب "خلبان جنگی" اثر آنتوان دوسنت اگزوپری:
"... ما از هر انسانی می‏خواستیم که نسبت به دیگران خطا نکند. هر سنگی نسبت به سنگ‏های دیگر بدی نکند. و واقعاً، وقتی که آن‏ها همگی در دشتی روی هم ریخته‎اند، نسبت به هم بدی نمی‏کنند. اما آن‏ها نسبت به کلیسایی که می‏توانستند بسازند بدی می‏کنند، و کلیسایی که به آن‏ها اعتبار می‏بخشید...."
"... انسانی برای کلیسا می‏میرد، و نه برای سنگ‏های کلیسا. برای مردم، و نه جمعیت. او از عشق انسان می‏میرد، که عشق انسان سنگ بنای ساختمان جامعه باشد..."
در این جمله‏ی دوم، مردن را صرفاً مرگ برداشت نکردم، بلکه آن را، پرداختن بها، پنداشتم.
بیایید بی اطلاع از شیوه‏ی ساختن کلیسا نباشیم.
بیایید توده‏ی سنگ‏های رها شده بر زمین نباشیم.
بیایید کلیسا بسازیم.
بیایید آگاه باشیم.
بیایید سبز باشیم. واقعاً سبز باشیم...
تو اگر باز کنی پنجره را
من نشان خواهم داد
به تو زیبایی را...
-حمید مصدق-
---------------------------------------------------------------------------------------------
+ بعضی از کامنت‏ها را اینجا می‏آورم...
در فضای سیطره حکومت استبدادی، چه بیندیشید که اصلاح از بالا چاره ساز است و چه از پایین، شاید چندان متفاوت نباشد. چندی پیش همین بحث به طور مفصل بین چند نفر از دوستان در گرفت که خواسته باشید حاصل را به طور مفصل خدمتتان نقل خواهم کرد.
طرفه این که در نهایت استبداد و دیکتا#توری راه را بر اصلاح توده‏ها و اصلاحات ساختاری اجتماعی می‏بندد.
چرا که این نوع اصلاح در جهان مدرن باید به وسیله نهاد‏ها و سازمان‏های غیر دولتی انجام شود. این نهاد‏ها و سازمان‏ها نیز در جوامع استبداد زده هیچ گاه دوام و پویایی نخواهند داشت و...
جامعه‏ای که خودآگاه باشد احتیاج به اصلاحات انقلابی ندارد. و جامعه‏ای که نیازمند اصلاحات انقلابی ست لاجرم خودآگاه نیست. پس:
نیروهای نخبه و خودآگاه جامعه باید با استفاده‏ی درست و برنامه‏ریزی شده از ناخودآگاه توده برای نجات جامعه‏شان اقدام کنند.
نسخه‏ی شما اگر از روی دست مهندس مو#سوی گرته‏برداری شده باشد یک نسخه‏ی جعلی است. ایشان باید با پذیرش رسمی ر*هبری جنبـ*ش و مسئولیت هدایت و برنامه‏ریزی، می‏توانستند و باید از انحراف جنـ*بش و از دور افتادن آن جلوگیری می‏کردند. بقیه‏اش دیگر شعر است. جنبـ*ش سبز تمام شد. برای یک بار دیگر جنبیدن باید منتظر یک شرایط ویژه‏ی دیگر باشیم. تا کی؟ هیچ کس نمی‏داند. حیف شد به نظرم! یا...هو
برزو گفت:
همین چند جمله از کتاب خیلی کنجکاوم کرد تا برم دنبالش، چون فکر می‏کنم که زده به هدف. راستش منم مثل مادر گرامی‏تان به عنوان نسل انقلابی قبل از شما به همین نتیجه رسیده‏ام و فکر می‏کنم سطح فرهنگی جامعه به مراتب تعیین کننده تر است از این که چه کسی زمام امور را در دست دارد! و باید اقرار کنم که خیلی ذوق زده‏ام که می‏بینم شما با ما فرق دارید و سبز واقعی شده‏اید. آرام و باوقار به سمت آگاهی سیا#سی/اجتماعی. رهایی بخش، راه سبز واقعی ست.
به نظر من قهرمانان امروز ایران آن‏هایی هستند که برای پیشرفت و آبادی این سرزمین تلاش می‏کنند، فارغ از جنجال <چه کسی> و با تمرکز بر سوال! مثل آقایان کلهر، پژویان و ... نه آقایان مو*سوی و کرو*بی و ... که اگر رای آورده بودند همین شرایط و همه چیز به نظر ایشان OK بود.
جنــ.ـــش سبز با کمک شما بالغ شده است، موفق باشید و پیروز.

۹ نظر:

کیامهر گفت...

سلام هلن عزیز
شاید بار دهم باشد که برای تشکر می ایم ولی هر بار به علتی نمی تونم کامنت بذارم
یک دنیا تشکر واسه اینکه جوگیریات رو می خونی و همیشه بهش لطف داری

ناشناس گفت...

همونطور که گفتی نیازی به اجازه گرفتن نبود
حتی اگه این تصویر رو من کشیده بودم
این تصویر یه سمبله
برای اطلاع بیشتر میگم
شاید کسی ندونه
این تصویر نماد یک کودک فلسطینیه
با اسم حنظله
کاریکاتوریستی فلسطینی به اسم ناجی علی از این سمبل در تمامی کاریکاتورهاش استفاده می کنه
کودکی با دستهای گره شده و لباس پینه دوخته که نمادی از ملت های عرب هستن که دست روی دست گذاشتن و کشت و کشتار رو نگاه می کنن و سکوت می کنن
ناجی علی توسط جوخه های ترور اسراییل کشته شد
ظلم در هر جای جهان و به هر آدمب زشت و غیر قابل تحمله
منظورم اصلا فلسطین و ناجی علی نیست
مهم استفاده از این سمبل در نشان دادن مظلومیتیه که به ادمای کشور خودمون شده
احتمالا اگه اسم ناجی علی یا حنظله رو سرچ کنی به تصاویر بهتری هم می رسی
باز هم ممنون

Hel. گفت...

به ناشناس:
یه دنیا ممنون برادر.
به کیامهر:
بازم یه دنیا ممنون. جیز جیگر بگیره این کامنت دونی بلاگر که منو از کامنت های دوستان محروم می کنه.

ناشناس گفت...

سلام.
در فضای سیطره حکومت استبدادی، چه بیندیشید که اصلاح از بالا چاره ساز است و چه از پایین،شاید چندان متفاوت نباشد.
چندی پیش همین بحث به طور مفصل بین چند نفر از دوستان در گرفت که خواسته باشید حاصل را به طور مفصل خدمتتتان نقل خواهم کرد.
طرفه این که در نهایت استبداد و دیکتاتوری راه را بر اصلاح توده ها و اصلاحات ساختار ی اجتماعی می بندد.
چرا که این نوع اصلاح در جهان مدرن باید به وسیله نهادها و سازمان های غیر دولتی انجام شود. این نهادها و سازمان ها نیز در جوامع استبداد زده هیچ گاه دوام و پویایی تخواهند داشست
و ...
مهدی پژوم

Mohamad Reza گفت...

کتاب خیلی خوبیه ... حتما تاته بخون ..
یادمه دانشجو که بودم، این کتاب و دو سه تا دیگه شده بود برام بهانه که سر همه کلاسای عمومی برم کنفرانس بدم ...
!!!
با حرفات کاملا موافقم ...

Dalghak.Irani گفت...

جامعه ای که خودآگاه باشد احتیاج به اصلاحات انقلابی ندارد. وجامعه ای که نیازمند اصلاحات انقلابی است لاجرم خود آگاه نیست. پس:
نیروهای نخبه وخودآگاه جامعه باید با استفادۀ درست وبرنامه ریزی شده از ناخودآگاه توده برای نجات جامعه اشان اقدام کنند.
نسخۀ شما اگر ازروی دست مهندس موسوی گرته برداری شده باشد یک نسخۀ جعلی است. ایشان باید باپذیرش رسمی رهبری جنبش ومسئولیت هدایت وبرنامه ریزی می توانستند وباید هم از انحراف جنبش وهم ازدورافتادن آن جلو می گرفتند. بقیه اش دیگر شعراست. جنبش سبز تمام شد. برای یک بار دیگر جنبیدن باید منتظر یک شرایط ویژۀ دیگر باشیم. تاکی؟ هیچ کس نمی داند. حیف شد بنظرم!یا...هو

Helen گفت...

به مهدی پژوم:
هوم. براتون کامنت می ذارم.
به محمدرضا:
ok می خونم.
به دلقک ایرانی:
چیزهایی که نوشتم، حاصل شنیدن چند سخنرانی،یا مصاحبه، یا خواندن چند کتاب و مطلب و بیانیه، و فکر کردن و گاهی بحث کردن راجع به اونا هست.
قصد گرته برداری نداشتم.
در ضمن، در مورد کلمه ی "گرته برداری" کنجکاو شدم و معنیش رو از لغت نامه پیدا کردم! (-:
ممنون.

آکاشـا گفت...

"نیروهای نخبه وخودآگاه جامعه باید با استفادۀ درست وبرنامه ریزی شده از ناخودآگاه توده برای نجات جامعه اشان اقدام کنند."
این بخش از حرف‌های دلقک ایرانی رو کاملن قبول دارم و بهش معتقدم.
جامعه‌شناسی نخبه‌کشی کتاب عالی‌ایه و از وقتی پستتو خوندم دارم دنبالش می‌گردم که دوباره یه مروری بکنمش اما پیداش نمی‌کنم! :(

ناشناس گفت...

همین چند جمله از کتاب خیلی کنجکاوم کرد تا برم دنبالش، چون فکر میکنم که زده به هدف، راستش منهم مثل مادر گرامیتان به عنوان نسل انقلابی قبل از شما به همین نتیجه رسیدهام و فکر میکنم سطح فرهنگی جامعه به مراتب تعیین کننده تر است از این که چه کسی زمام امور را در دست دارد! و باید اقرار کنم که خیلی ذوق زده ام که میبینم شما با ما فرق دارید و سبز واقعی شده اید. آرام و با وقار به سمت آگاهی سیاسی/ اجتماعی رهایی بخش، راه سبز واقعی است .

به نظر من قهرمانان امروز ایران آنهایی هستند که برای پیشرفت و آبادی این سرزمین تلاش میکنند، فارغ از جنجال < چه کسی > و با تمرکز بر سوال ! مثل آقایان کلهر ، پژویان و ... نه آقایان موسوی و کروبی و... که اگر رای آورده بودند همین شرایط و همه چیز به نظر ایشان OK بود .

جنبش سبزبا کمک شما بالغ شده است ،موفق باشید و پیروز...

برزو

ارسال یک نظر

h.mydays@gmail.com