عادت خوب:
بحثهای بی سر وته را زود شناسایی میکنم و خودم را کنار میکشم. بحث را تمام میکنم یا به دیگران اجازه میدهم ادامه دهند و اگر نظرم را بپرسند جواب سربالا میدهم. حتا اگر به این قیمت تمام شود که فکر کنند کم آوردهام. حتا اگر به این قیمت تمام شوند که فکر کنند نمیدانم. حتا اگر به این قیمت تمام شود که بگویند من منزوی یا کمرو هستم.
مخصوصاً در شبنشینیها یا مهمانیهای خانوادگی که یک بحث پیش میآید، ابتدا با تبادل نظر پیش میرود و این خوب است چون با نظرات متفاوت آشنا میشویم، اما کم کم صحبت داغ میشود و طرفین سعی دارند عقاید طرف مقابل را تغییر دهند. از هم انتقاد میکنند و هیچکدام هم حاضر به پذیرفتن "تفاوتها" نمیشوند.
خوشحالم که ناراحت نمیشوم اگر طرف مقابلم حرف آخر را زده باشد و من کم آورده باشم.
عادت بد:
با دیگران شوخی میکنم اما جنبهی شوخی ندارم. از این نظر بسیار بیجنبه تشریف دارم.
روزی که از طرف دانشگاه رفته بودیم اردو، وقتی همکلاسیهایم سر یک چشمه رسیده بودند و به هم آب میپاشیدند، خودم را کنار کشیده بودم، مبادا که خیس بشوم.
چند روز پیش نشسته بودم و مجله ورق میزدم. خواهر سرش را روی پایم گذاشته بود و به یک خواب عمیق فرو رفته بود. ناگهان پایم را تکان دادم.
من- پاشو پاشو پاشو پاشو... پاشو نهار بخوریم... پاشو پاشو...
با خشم نگاهم میکرد در حالی که من از خنده اشک میریختم و صورتم قرمز قرمز شده بود. اگر کسی با من چنین شوخی بکند تا یک هفته جواب سلاماش را هم نمیدهم.
عادت خندهدار:
عینک آفتابی!
بله عینک آفتابی... قبل از بیرون رفتن و قبل از اینکه مانتو و روسری بپوشم عینک آفتابی میزنم. اگر بیرون آفتاب نبود آن وقت عینک عزیز را میگذارم داخل کیفم؛ و موقع برگشتن، اول لباس عوض میکنم و بعد عینک آفتابی را برمیدارم.
عادت مسخره:
رنگ رخسارهام خبر میدهد از سر درون. وقتی خجالت میکشم، وقتی میخندم، وقتی گریه میکنم، وقتی عصبانی میشوم، وقتی کسی را که دوستش دارم میبینم، وقتی خیلی به چیزی فکر میکنم، قرمز میشوم. این فکر کردن دیگر خیلی مسخره است! یادم میآید دبیرستان که بودم گاهی سر کلاس ریاضی صورتم قرمز میشد. یا مثلاً سر یک امتحان سخت. قرمز شدن موقع دیدن یک شخص خاص هم خیلی ضایع است خداییش!
وقتی حال روانیام بد است، وقتی گرسنه هستم، وقتی خسته هستم، وقتی ترسیدهام، وقتی متعجب هستم، رنگ پریده میشوم.
این تغییرات رنگی بسیار سریع اتفاق میافتد و با ناشیگریام در دروغگویی همراه میشود و باعث میشود نتوانم چیزی را پنهان کنم.
البته این بیشتر یک ویژگی است تا عادت یا رفتار.
عادت زشت:
گاهی یادم میرود که فلانی از من خیلی بزرگتر است و من باید لحن صحبتام با او فرق داشته باشد با لحن صحبتام با دوست همسن خودم.
فقط از وقتی یک نفر به من تذکر داد، خیلی سعی میکنم یادم نرود که از "شما" و "شناسهی جمع" برای صحبت کردن با بزرگترها استفاده کنم. بیش از این نمیتوانم رعایت کنم.
خب یک کمی بیادب هستم دیگر! بالاخره هر کسی یک عیبی دارد!
-----------------------------------------------------------------------
+ بله
تصمیم گرفتم از دوستان دعوت میکنم که بنویسند. چند نفر رو هم اسم میبرم...
خواب بزرگ، آکو، هیچکس، هلیا، دلقک ایرانی، کیامهر باستانی (جوگیریات)، زهرا باقریشاد (مکث)، آرش پیرزاده، آرش RS232 ، وحید (وبگپ)، وحید (خلاف جهت عقربههای ساعت)، نقش و نگار، پرهام، پرند (ماه آواره)، بهار مهرگان، کرگدن، درسا تیتان (یادداشتهای یک بادکنک ترکیده)، آیدین (قسطنطنزیه(آیدین سیار سریع سابق))، مرحومه مغفوره، مرد مختصر، پریا (بلاگمی)، دافینگار، علی مساوات (ذبح گوسفند در فضای مجازی)، درخت ابدی، محمدرضا (my oligarchy)، محمدرضا (بام ایران سیتی)، مالیخولیا،...
خلاصه من هر کسی را 0.1% احتمال دادم که بنویسند دعوت کردم.
شاید بازی خوبی بشه و کمک کنه بیشتر به خودمون نگاه کنیم. اگه کسی هم نخواست بازی کنه هیچ اشکالی نداره و کاملاً قابل درک هست و پیشاپیش تشکر از کسانی که بازی خواهند کرد.
۳۲ نظر:
هلن جان عالی بود... ببینم همینجوری نوشتی یا این یه بازیه وبلاگیه؟
راستی ! موفق شدم !!
راستش همینجوری نوشتم. دوست داشتم یه بازی وبلاگیش کنم اما وبلاگ نویس کله گنده ای نیستم که بتونم یه بازی راه بندازم اگه دوست داشتی تو هم بنویس. شاید یه بازی شد.
YEAH! بالاخره چشممون به جمال کامنت شما روشن شد!
یک اخلاق خوب داری: عادت های ناخوشایند خودت را شمرده ای؛ محو ایرادگیری دیگران نبوده ای. این خیلی مهم است خیلی ... درود
این رسمه رفیق !! جدی میگم این رسمه که خیلی هامون عادتهای خوب و بد داشته باشیم !! اما رسم بهتر اونه که این رو با صداقت برای دیگرون بگیم !! و این چیزیه که هیچ وقت تو ما ملت رسم نبوده !! رسم بهترت همین نوشتن اینها بود
من هم به روزم
بهترین اخلاق همینه که شجاعت بیان ایرادهایمان را داشته باشیم . خیلی ها حتی با خودشون هم روراست نیستند. بهت تبریک می گم بخاطر این عادت خوب.
پیر فرزانه
بعدازبازی آلمان وآرژانتین می آیم وکامنت می گذارم. این هم عادت خوب من است که نیم ساعت قبل از یک مسابقۀ فوتبال ناب هیچ کار بیهوده ای نمی کنم. ازجمله ماندن پشت کیبورد لعنتی!
به محمد:
درود. بله این هم می شود. مرسی.
به هیچکس:
شما هم اگه دوست دارید بنویسد!
به پیرفرزانه:
مرسی. (آیکون خجالت) آهان... الآن قرمز شد صورتم!!!
به دلقک ایرانی:
دست شما درد نکنه. امان از این کیبورد لعنتی! کار خوبی می کنید.
درود هلن عزیزم ...بعضی عادت هات دوست داشتنی هستن...و بعضی دیگه خود خواهانه...منم عادات خودخواهانه ی زیادی دارم...مثلا باید وقت خوابم یاوقت مطالعه همه جا ساکت باشه...یا وقتی که ناراحتم کسی نباید باهام حرف بزنه...یا...
کاش این عادت های بد رو کنار می گذاشتیم...
و...جملات بسیار زیبایی رو کنار صفحه بلاگت گذاشتی گلم...خیلی خوشحالم که اومدم اینجا و با تو آشنا شدم.....
هلن عزیزم شاید مسخره باشه...اما کامپیوترم گاهی اوقات بعضی حرف ها رو تایپ نمی کنه...مثل یک حرف از فامیل آقای آندره ...ید رو...متاسفم...ولی در جواب به نظرها بارها ذکر کردم که از آندره ...ید هست...
سلام هلن
اینجا چقدر بامزه است
قدر قشنگ مینویسی
میشه دوس شیم ؟
سلام
خیلی باحال بود . این عادت بد تحمل شوخی نداشتن قبلا با من بود ولی خدا رو شکر حلش کردم تا حدودی .
(من توی هر زمینه نگارش تبحر دارم غیر از کامنت گذاری ! آخر هم نفهمیدم چرا !!؟)
به سحر:
ok س مشکل از "ژ" هست؟! :) مرسی منم خوشحالم که با شما آشنا شدم.
به آنشرلی:
مرسی. چرا که نه؟!
به آیدین:
به به! کلیک رنجه فرمودین به وبلاگ درویشی ما!
شما یه دونه از اینا :) هم بذاری قبوله.
:)
آیکون خنده ی لاشخوری!
سلام هم با متنی که نوشتی حال کردم هم با خودت که انقدر گلی و صادق. منم سعی می کنم بنویسم
oخب دخترخانم من برگشتم. تا اینجاش یادم بود. حالا باید چی بنویسم یادم نمیاد.راجع به عادت هایی هم که نوشتی چقدر عادت خوب زیاد داری اینقدر "انسان طبیعی" بودن هم خوب نیست. اینجا نامش "شرق" است وسرزمین اصطوره ها. واسطوره نباید عیب داشته باشد. وچون نمی شود که عادت بد نداشته باشد وانسان هم باشد پس بایدعادت بدش را روزروشن انکارکند که پیروان نیازمند اسطوره اش بتوانند اورا اسطوره کنند وخودشان را سرگرم وبدبخت بی خیالی. چقدر زیاد نوشتم ولی اینکه گفتی من هم بنویسم. من چنین کاری نخواهم کرد. چون اولاً تو که وبلاگ نویس مطرحی! نیستی که چنین بازی طراحی کنی! ثانیاً من اگر عیب داشتم درسرزمین "هنرنزدایرانیان است وبس" زاده نمی شدم که درقرن بیست ویکم هم هنوز بخواهم درقرن پانزدهم زنده بمانم. یا...هو
سلام. چه میکنه این هلن با این عاداتش...
به نئو:
:) ظریف بخند نئو خان
به آرش پیرزاده:
مرسی!
به دلقک ایرانی:
چه جالب! خب همه مون آدمای عادی هستیم. با خصوصیت های خوب و خصوصیت های نه چندان خوب.
شاید به خاطر همین باشه که بیشتر پیامبر ها شرقی اند! کی می دونه که واقعا بودن یا نه؟! اصلاً پیامبر چی هست؟
به محمدرضا:
... :)
خیلی صادقانه نوشته بودی هلن:))
اگه شهامت رو کردن اخلاق های زشت و بدمو داشته باشم بازی می کنم...هر چند که من خیلی گلم:))
اخی !
ببین هلن جان، من وقت کنم حتما مینویسم مرسی که دعوت کردی اما موضوع اینه که فکر کنم من واسه هر کدوم ازین عادتها باید چند مورد رو بگم :(
be happy
bon courage
جالب بود.در مورد عادت زشت من فکر کنم این تقصیر تو نیست.زبون فارسی انگار در این مورد کم داره.مثلا یه کلمه ای بین تو و شما.وقتی با یکی داری حرف می زنی که خیلی بزرگتر از خودته اما می خوای یه حرفی رو راحت بزنی مشکل به وجود میاره واسه آدم!...مرسی که دعوتم کردی.پست بعدی ام همینه حتما;)
چشم می نویسیم حسب الامر هلن بانوی گرام !
به هلیا:
بعله. بر منکرش لعنت!
به محمدرضا:
ok
امیدوارم وقت کنی.
merci beaucoup
به مالیخولیایی:
خواهش. مرسی که بازی کردی.
به کرگدن:
:)
ممنون.
خوب خوبه این همه صفت از خودت سراغ داری
من که فکر کنم کلا توپم D:
بازی با استقبال خوبی مواجه شده
به لینک کسانی که دعوتشون کردم نگاه کن
سلام. مرسی از دعوت. بازی بامزه ایه. اگه از پسش بر اومدم چشم.
اون مورد عینک آفتابی بانمک بود. با اجازه خندیدم:)
به رضا:
:)
به کیامهر:
بعله! کلی ذوق کردم!
به درخت ابدی:
عادت خنده دار بود دیگه! نوشتم که دور هم بخندیم!
هلن جان!
من یه مدتی نبودم و وقتی اومدم دیدم که اینجا خیلی شلوخ شده! { اثرات همنشینی با یه سری از هموطنان}
سعی می کنم بنویسم، قول می دم!! مخصوصا این کاریه که من خیلی می کنم، اما فعلا زیاد حالم خوب نیست که بنویسم
سلام هلن. راستش می دانی که این روزها کمتر تو نت هستم. یعنی تا ده یازده شب گرفتارم وبیرون از خانه.
راستش این پست را نخواندم اما می دانستم تو پرند را دعوت کرده ای. پرند خیلی وقت پیش برام خصوصی گذاشت ومن قول دادم آخر هفته بنویسم. خوب شد یادم نرفت.
به هرحال راست می گی وحق با توست.
ببخشید.
نقش ونگار
سلام خیلی از طرح بازیت خوشم اومد،تو بازیت شرکت کردم،کار جالبیه یه جور نگاه به خود از بیرون
یک نوشته از شما همینطور توی ذهنم مونده و میمونه اما اینجا حرفی ازش نبود.
جورابای مامانت...اشتباه نمیکنم؟خودت بودی؟
:) البته اون عادت مربوط به کودکی میشه و الآن گاهش به صورت نمادین انجامش میدم.
این پست:
http://mydays-h.blogspot.com/2010/05/blog-post_05.html
ارسال یک نظر
h.mydays@gmail.com