آقای مراقب- چی گذاشتی تو جیبت؟
من- بله؟
آقای مراقب- چی بود گذاشتی تو جیبت؟
من- متوجه نشدم؟!
آقای مراقب (با صدای بلندتر)- میگم چی گذاشتی تو جیبت؟
من- کی؟ من؟ هیچی!
آقای مراقب- الآن یه چیزی از رو میزت برداشتی گذاشتی تو جیبت.
من- نــــه! ایناهاش.
پاککن را که روی میز بود به او نشان دادم.
آقای مراقب- این که اینجاست.
من- اینو الآن از تو جیبم برداشتم.
یکی نیست آخر بگوید تو که تقلب میکنی، از قبل یک بهانهای آماده کن تا پاککن را از روی میز برنداری و ادعا کنی این بود! IQ !
فکر کنم دلش برایم سوخت و نگفت جیبت را خالی کن. تا به حال در عمرم مچم را برای تقلب نگرفته بودند. صبح امتحان یک حسی داشتم که امروز لو میروم، اما اعتمادبهنفس کاذبی که میگفت "مادر نزاییده اون مراقبی که مچ منو بگیره" باعث شد به حسم بیاعتنا شوم. نتیجه آن که تا آخر امتحان مراقب من بود و نگذاشت از تقلبهایی که در اقصینقاط تعبیه کرده بودم استفاده کنم.
پشت سرم ایستاده بود.
سنگینی نگاهش را حس میکردم؛ تمرکز نداشتم؛ قلبم تند تند میزد...
پرت شدم به شش-هفت سال قبل. سیزده ساله بودم. در عنفوان نوجوانی به معلم زبانم علاقهمند شده بودم! نه سال از من بزرگتر بود. اصلاً بروز نمیدادم، چون فکر میکردم بچهگانه است. یکبار یکی از همکلاسیها آمد و سفرهی دلش را برایم باز کرد، که من از فلانی خیلی خوشم میآید. نمیدانم چرا، اما یادم میآید که عصبانی نشدم؛ بلکه او را تشویق کردم تا برود و این موضوع را با او در میان بگذارد! میخواستم بدانم عکسالعملش چیست. آرام و ملایم گفته بود "شما الآن برات بهتره که بیشتر فکر و حواست به درس باشه." و حرفهایی نظیر این.
یادم آمد آن روزها که امتحان داشتیم میآمد پشت سرم میایستاد.
سنگینی نگاهش را حس میکردم؛ تمرکز نداشتم؛ قلبم تند تند میزد...
از امتحان "زبان" برگشتم سر امتحان "ساختمانهای گسسته"ی لعنتی! امیدوارم پاس بشوم!
۱۶ نظر:
خسته نیاشید! می بینم که زاده شد و بد هم حالتون رو گرفت! واسه منم پیش اومده، اما واقعا نتونستم جمش کنم،بعد هم با پر روویی ادامه دادم استفاده از نت ها مو!!
راستی اون خاطره تون خیلی نوستالژیک بود، واسه یکی از دوستام که معلم بود چند بار پیش اومده بود
به آکو:
جدن؟ چه جالب! پس این معلم بودن علاوه بر این که شغل انبیاست، مزایای جانبی باحالی داره! (مخصوصا برای آقایون)
يه بار كه امتحان فيزيك بود كل يه فصل رو كه هيچي ازش بلد نبودمئ اوردم رو كاغذ مي دونيد چي شد ؟
فقط نيم نمره ازش توي امتحان اومد منم از اون به بعد قيد روش دمده ي نت نوشتن رو زدم و سعي مي كنم سر جلسه از ددوستان كمك بگيرم اين طوري خيلي بهتره راحت تر ميشه جمعش كرد
نه باز خوب اعتماد به نفس خودتو حفظ کردی.من بودم زودی اعتراف می کردمD:
دخترم
آن تند تند می زد با این تند تند می زد خیلی با هم فرق دارد. بویژه که سرخی خون این تند تند در13 سالگی خیلی بیشتراز زردی هراس آن تند تند دربیست سالگی گرم بود. امیدوارم که قلبت همیشه مثل این تند تند بزند منهای در13 سالگیش. یا...هو
به پسر آبان:
مرسی که تجربیاتت رو در اختیارم گذاشتی اما تو دانشگاه، ما روز می فهمیم که تو کدام کلاس و رو کدام صندلی باید بشینیم امتحان بدیم و معلوم نیست کسی که دور و برت نشسته درسش خوب باشه یا اهل تقلب باشه.
به یک مالیخولیایی:
:) نزدیک بود سکته کنم! خیلی سخت گیرن! اگه می گرفتن صفر می ذاشتن برام!
به دلقک ایرانی:
exactly...
منظور منم دقیقن همین تفاوت بود.
مرسی.
سلام هلن عزیز ;)پستت جالب بود!
ولی من زیاد اهل تقلب نیستم میشینم خرخونی میکنم :p خرخونم نه هاا...ولی خب اکثره کمک ها رو اگه پیش بیاد از بروبچ میگیرم :D
خوشحال میشم به وبلاگ منم بیای؟!s:
سلام ...
هم ما رو بردید به گذشته ها.
یادش به خیر...
درباره تقلب من نظر ندم بهتره چون بسکه تقلب کردم دیگه به مدرک خودم گاهی اعتقاد ندارم.التقلب من التلامیذ
این یک حدیث خفن بود
به noisiervampire:
من نمی دونم خرخون ها(بلانسبت) چی می نویسن رو برگه ها شون. یهو می بینی 5تا برگه پر کرده! خیلی که سعی کنیم 2تا ونصف بنویسیم.
به مهدی پژوم:
بله... یادش بخیر...
به آرش:
پس شما از پیش کسوت های این عرصه هستید! اون حدیث منو یاد یه حدیث دیگه انداخت "البنت الثقیل و الملون" یعنی دختر باید سنگین و رنگین باشه.
یه سری بزن تولد
ارتباط عشق و تقلب!
از اعتماد بنفس در تقلب براي شما بگم كه يك همكلاسي داشتم البته شيرازي. اين جناب درس مقاومت مصالح و محاسبات عددي را بدون ماشين حساب آمدند سر جلسه و با نره خيلي خوب پاس فرمودند.
به آرش پیرزاده:
خدمت رسیدم.
تولد هانــــا ی گلتون مبارک
به مکث:
...
به کیارش:
wow!!!
عجب!
چشمو اذیت میکنه؟
خیلی خوب بود. یه پا داستان کوتاه بود برا خودش.
اما امان از دست مراقب و محتسب و ممتحن و مفتش و حیف از آدمهای خلاقی که مجبورن ساختمانهای گسسته پاس کنند. اما تو اين شهر درندشت و خوب و قشنگ كه پر از ساختمانها و و تفكرات و عقايد و رفتارهاي از هم گسسته و گسیخته و پوسيده و چركيده و بدسليقه و بدریخت و زشت و نافرمه آخه اسم قحط بود واسه اين درس مفلوك گذاشتن؟ بعد ميگن چرا از رياضي خوشتون نمياد.
ارسال یک نظر
h.mydays@gmail.com